مولف: اصغر علی انجینیر
مترجم: مهدی حجت

چرا آزادسازی و از چه، پرسش‌های مهمی هستند که باید قبل از اینکه به حضرت محمد(ص) و نهضت آزادیبخش او بپردازیم به آنها پاسخ گوییم.
برای هر نهضت آزادیبخش وضعیت اجتماعی، سیاسی، مذهبی، فرهنگی یا اقتصادی موجود از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، زیرا نهضت عملاً از دل همین وضعیت سر بر می‌آورد. بنابراین ضرورت دارد که از بررسی وضعیت اجتماعی ـ فرهنگی و سیاسی ـ اقتصادی موجود مکه قبل از ظهور پیامبر اسلام(ص) آغاز نماییم. تنها پس از آن است که می‌توانیم به اهمیت شخصیت پیامبر آزادیبخش پی ببریم.
ابتدا نظری اجمالی به محیط اجتماعی مکه در آستانه ظهور پیامبر اسلام می‌افکنیم. آن طور که در تاریخ آمده بی‌سوادی در آن دوران فراگیر بود. بر اساس روایت مورخ برجسته طبری و دیگران باور بر این است که به سختی 17 نفر از سواد بهره داشتند. در واقع اعراب آموزش خواندن و نوشتن را تلف کردن وقت می‌دانستند و حتی به «بی‌سواد» بودن خود افتخار می‌کردند. آنها به شدت دوستدار شعر بودند که امری مربوط به قرائت و شنیدن بود و نه نوشتن. به جز شاعری در ادبیات عرب آن دوران دیگر هیچ نوع ژانر دیگری توسعه نیافته بود. در مورد زبان عربی گفته می‌شد که این زبان نه از آن چشم‌ها که از آن گوش‌ها بود. نثر مکتوب تقریباً ناشناخته بود. زبان عربی صرفاً یک زبان گفتاری بود.

بی‌علت نبود که دوران قبل از اسلام دوران جاهلیت نامیده شد. تنها بی‌سوادی نبود که از بیشترین اهمیت برخوردار بود. نگرش اجتماعی نیز بسیار محدود و تنگ‌نظرانه بود. در واقع آنها به ندرت حتی فراتر از قبیله خود را می‌دیدند. اصول رفتاری آنها نیز به آداب و رسوم نانوشته قبیله‌ای محدود بود. هیچ نوع قوانین مکتوبی وجود نداشت. اعراب در عین حال به اصل و نسب خود افتخار زیادی می‌کردند. اگر به غرور و افتخار قبیله‌ای آسیب وارد می‌شد این امر خونریزی و کشت و کشتار طولانی مدت برای نسل‌های متمادی را به دنبال داشت.

چشم‌انداز مذهبی حتی بدتر از این بود. هر قبیله برای خود بتی داشت. مورخان نقل کرده‌اند که بیش از 360 بت در خانه مقدس خدا کعبه وجود داشت. خدایان قبیله‌ای انشعابات شدیدتری را موجب می‌شدند. هیچ مفهومی از انسانیت فراتر از قبیله وجود نداشت. کل وجود یک فرد عرب با تنگناهای قبیله‌ای محدود شده بود. خرافات و موهوم‌پرستی نیروی مذهبی بزرگی بودند. قرآن به این خرافات اشاره و آنها را تقبیح کرده است. اساساً هیچ تلاشی برای گسترش مرزهای دانش صورت نمی‌گرفت. خرافات بر کل زندگی آنها حاکم بود.

موقعیت زنان بسیار نامطلوب بود. اگرچه پوششی نظیر پوشش موجود در جامعه فئودالی در آنجا وجود نداشت، اما آنها از حیث اجتماعی و اقتصادی آزاد نبودند. آنها نمی‌توانستند نقش مستقلی در امور اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی ایفا نمایند. وضع ازدواج آنها حتی بدتر بود. آنها مجبور بودند در برخی مواقع با چندین زن به طور مشترک به عنوان همسران یک مرد زندگی کنند. بعلاوه آنها سربار پنداشته می‌شدند و در بسیاری از موارد سعی می‌شد آنها را زنده به گور کنند که قرآن نیز به آن اشاره نموده است: «و هنگامی که از دختران زنده بگور شده باز پرسند، آن بی‌گناهان را به چه جرم و گناه کشتید». (سوره تکویر، آیات 8 و 9)

شرایط اقتصادی نیز بهتر از این نبود. مصیبت‌های اجتماعیِ بخش‌های ضعیف‌تر غیرقابل توصیف بودند. ساختار قبیله‌ای (از حیث اقتصادی) در حال فروپاشی و الیگارشی تجاری در حال ظهور بود. حرص و آزمندی مادی انگیزه این الیگارشی بود که آشکارا حتی تعهدات قبیله‌ای را نادیده می‌گرفت. در نتیجه یتیمان، بیوگان و نیازمندان به شدت تحت فشار بودند. بعلاوه بردگان و دختران برده بی‌شماری وجود داشتند. آنها به کار بی‌مزد محکوم بودند. دختران برده مجبور به زندگی با مالکان خود بودند. این بردگان در حاشیه جامعه به سر می‌بردند. آنها اصلاً از شان و کرامت انسانی برخوردار نبودند. همچنین نمی‌توانستند به این امر اعتراض نمایند. چنین مفهومی در آن دوران اساساً وجود نداشت. پیشه‌وران نیز از حداقل امکانات زندگی برخوردار بودند. آنها عبارت بودند از دباغان، آهنگران، درودگران و حرفه‌های دیگر. از سوی دیگر ثروتمندان جدید به دنبال زندگی تجملی بودند.

از حیث سیاسی وضعیت کمتر تیره و تاریک بود. اعراب شدیداً مردمی مستقل بودند و سرسختانه از استقلال خود حفاظت می‌کردند. هیچ تلاشی برای استیلا بر آنها چه از سوی رومی‌ها و چه ساسانیان به نتیجه نرسید. از این رو آنها مستقلانه در شبه جزیره عربستان زندگی می‌کردند. اما همانگونه که پیشتر خاطرنشان گردید هیچ وحدتی بین اعراب وجود نداشت. آنها به قبایل مختلف زیادی که سبعانه علیه یکدیگر می‌جنگیدند منشعب بودند. بعلاوه هیچ مفهومی از وحدت فراسوی قبیله وجود نداشت. حداقل چیزی که می‌توان گفت اینکه چنین وحدتی توهین آمیز تلقی می‌شد. تنها چند قبیله در مکه سعی نمودند برای اهداف تجاری بازرگانی بنگاههای بین-قبیله‌ای شکل دهند. افراد متعلق به قبایل مختلف اغلب مالکیت کاروان‌های تجاری را در دست داشتند.

حضرت محمد (ص) در چنین اوضاع و احوال بیزارکننده‌ای در صحنه اجتماعی مکه ظهور کرد. او هیچگونه آموزشی ندیده بود چه اینکه آموزش نه تشویق می‌شد (همانگونه پیشتر خاطرنشان گردید) و نه ارزشی بنیادی داشت (به جز برای قراردادهای تجاری، نیازی جدید که با کمک چند باسواد در مکه رفع می‌شد). او در کودکی یتیم گردید، و این امر موجب شد تا در تنگدستی زندگی نماید و در کشمکش‌های زندگی قوی و پولادین گردید. او در سن 25 سالگی با بیوه‌ای ثروتمند ازدواج کرد و زندگی گوشه‌نشینانه را در غار حرا آغاز نمود، جایی که زمان زیادی را صرف تفکر درباره موقعیت اجتماعی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی پیرامون خود کرد. سپس در سن 40 سالگی برای آزادسازی مردم و نیز کل بشریت در مکه بی کم و زیاد شکفت.

آزادسازی از چه؟ از که؟ و چرا؟ آزادسازی از جهالت، ظلم، بردگی و بی‌عدالتی. آزادسازی برای اعطای کرامت و آزادی اندیشه و عمل. اینها آرمان‌های شریفی هستند که نه تنها الهام‌بخش زندگی بلکه خلاقیت و کنش هدفمند را موجب می‌شوند. محمد(ص) همچنین برای آزادسازی ستم‌دیدگان، فقرا و نیازمندان و جاهلان تلاش می‌کرد. او در این پروژه آزادسازی نه تنها یک معلم و فیلسوف بلکه یک فعال، مشارکت‌کننده و مبارز نیز بود. اعراب با الهام‌گیری از او نه تنها خود را آزاد ساختند بلکه سعی نمودند از طریق فروپاشی بزرگترین امپراتوری‌های ستمگر جهان در آن زمان یعنی امپراتوری روم و ساسانی دیگران را نیز آزاد سازند. پیروزی‌های طوفانی آنها تضمین گردیده بود زیرا ستم‌دیدگان این امپراتوری‌های قدرتمند آنها را آزادیبخش می‌پنداشتند.

در ادامه عناصر و جنبه‌های آزادساز تعالیم و رفتارهای پیامبر اسلام(ص) را به بحث می‌گذاریم.

برای هر پراکسیس (عمل) آزادساز، دانش از بیشترین اهمیت برخوردار است. در واقع این دانش است که چشم‌انداز لازم را برای آزادسازی و کنش‌های آزادساز فراهم می‌آورد. بی‌دلیل نیست که نخستین واژه‌ای که به پیامبر وحی می‌شود واژه اقرا به معنی بخوان است. (سوره علق آیه ...) آیات زیر نیز بر بر لزوم کسب دانش تاکید می‌ورزند: «بخوان به نام پروردگارت که آفریننده است (یکی از دلالت‌های آیه این است که باید به مطالعه و کسب دانش راجع به خلقت پرداخت). آن خدایی که انسان را از خون بسته آفرید. بخوان و پروردگار تو کریمترین کریمان است. آن خدایی که بشر را علم به نوشتن با قلم آموخت. و به آدم آنچه را که نمی‌دانست به الهام خود تعلیم داد». (سوره علق، آیات 1 تا 5)

ذکر این نکته در اینجا حائز اهمیت است که هیچ مفهومی حتی از قلم در میان اعراب وجود نداشت، داشتن سواد امر بسیار نادری بود. در اینجا قرآن بر کاربرد قلم تاکید می‌ورزد زیرا به واسطه قلم است که دانش از مکانی به مکان دیگر و از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد، از این رو نزول وحی به پیامبر اسلام با تاکید بر دانش و انتقال آن به دیگران آغاز می‌گردد. بعلاوه قرآن در جایی دیگر دانش را به نور تشبیه می‌نماید. بنابراین خداوند اعراب را از تاریکی جهالت به نور دانش رهنمون ساخت. می‌توان درک کرد که این کسب دانش چه تاثیر آزادسازی بر اذهان اعراب باید گذاشته باشد. بعلاوه پیامبر با فریضه دانستن کسب دانش برای مرد و زن بر اهمیت آن افزود. او همچنین پیروان خود را به کسب دانش حتی در چین توصیه نمود.

بدون تردید این توصیه‌های کتاب مقدس و پیامبر اسلام تاثیر آزادساز عظیمی بر اعراب و دیگر پیروان او گذاشت. اعرابی که از دانش متنفر و بیزار بودند در طی یک قرن به سرآمدان علم و دانش بدل شدند. در دوران خلفای عباسی اعراب و دیگر مسلمانان کل گنجینه دانش یونانی را فرا گرفتند به طوری که پدر خوانده آن تلقی می‌گردیدند. علاوه بر این آنها فیلسوفان بزرگی چون ابن‌سینا و ابن‌رشد و چند فیلسوف دیگر، همچنین پزشکان، شیمیدانان، جغرافیدانان، فیزیکدانان و ریاضیدانانی پروردند که حتی غرب به آنها مدیون و بدهکار است. مسلمانان به سختی می‌توانستند به این درجه در دانش نائل آیند مگر با توصیه‌ها و پندهای قرآن و پیامبر اسلام. از این رو اعراب کاملاً از جهل و نادانی آزاد گردیدند.



آزادسازی اجتماعی

آزادسازی از جهل و نادانی پیامدهای ژرف‌تری در حوزه‌های دیگر داشت. اعراب، همانگونه که پیشتر خاطرنشان گردید، شدیداً مقید به نگرش قبیله‌ای بودند. این نگرش با تعالیم قرآن مبنی بر اینکه تمامی انسان‌ها از یک پدر و مادر هستند و هیچ کس بر مبنای قوم، قبیله، نژاد یا رنگ بر دیگری برتری ندارد، کاملاً فروپاشید. این انشعابات تنها برای شناخت است. قرآن در آیه 13 سوره حجرات در این باره می‌فرماید: «ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه‌های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، به راستی که بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند».

این انقلابی‌ترین مفهوم نه تنها برای اعراب بلکه برای کل نژاد بشر است. موانع رنگ و نژاد حتی امروز نیز نیرومندند، تا آنجا که سازمان ملل مجبور شد در منشور حقوق بشر خود که به حق آزادسازترین منشور تلقی می‌شود، بر برابری همه انسان‌ها صرف‌نظر از عقیده، رنگ و نژاد تاکید ورزد. اما قرآن این نکته را قرن‌ها پیش مطرح ساخت. و پیامبر با ترفیع بلال برده سیاه‌پوست آزادشده به جایگاه موذنی خود این امر را اثبات نمود. بعد از اوست که برخی مسلمانان سیاه‌پوست در این دولت‌ها جامعه بلالی تشکیل داده‌اند. پیامبر با ترفیع برده سیاه‌پوست آزاد شده به این مقام به روشنی ثابت نمود که شان و کرامت انسان بالاتر از همه چیز از جمله رنگ و نیز موقعیت اجتماعی است. هیچ عملی نمی‌تواند بیش از این آزادساز باشد.

بعلاوه پیامبر علیه خرافات و باورهای فوق طبیعی مبارزه نمود. او از آوردن معجزه امتناع می‌ورزید. او خود را نه به عنوان یک موجود مافوق طبیعی بلکه به عنوان یک انسان شبیه انسان‌های دیگر معرفی می‌نمود. قرآن در این باره بسیار قاطعانه سخن می‌گوید و هرگونه تقاضا برای آوردن معجزه را مورد تمسخر قرار می‌دهد. ( سوره اسراء آیات 90 تا 95) کافران در تقاضای خود برای آوردن معجزه می‌گفتند یا باید برای ما از زمین چشمه آبی بیرون آری، یا تو را باغی از خرما و انگور باشد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری گردد، یا آنکه بنا به وعده تو آسمان بر سر ما فرو افتد یا آنکه خدا را با فرشتگان مقابل ما حاضر آری، یا آنکه خانه‌ای از زر و کاخی زرنگار دارا باشی یا آنکه بر آسمان بالا روی و مواردی دیگر. خداوند از مردم می‌خواست فرامین و رهنمودهایش را همانگونه که پیامبر آنها را ابلاغ می‌نماید پذیرا باشند. اگر فرشتگان را در زمین مسکن و قرارگاه بودی ما هم فرشته را از آسمان به رسالت می‌فرستادیم. اما پیامبر برای انسان‌ها باید از میان خود انسان‌ها باشد. بدین ترتیب قرآن تقاضای کافران برای آوردن معجزه را رد می‌نماید. تنها معجزه خود قرآن است.

سبک قرآن ساده، روان، نیرومند و نخستین نمونه از نثر هدفمند بود. واژه‌پردازی آن شهری و کلاسیک بود. سبک و قدرت آن به سادگی اعرابی را که به سبک و واژه‌پردازی خود افتخار می‌کردند متعجب می‌ساخت. آنها نمی‌توانستند علی‌رغم مبازه‌طلبی‌های مکرر با سبک آن رقابت نمایند. با این حال به انکار حقیقت پیام آن ادامه می‌دادند.

یک جنبش انقلابی، رادیکال و آزادیبخش بر عقل تاکید می‌ورزد زیرا عقل به انسان می‌آموزد که پرسش نموده و به سنجش منتقدانه بپردازد. قرآن محمد (ص) بر عقل و نه بر راز و رمزها یا معجزات تاکید می‌ورزد. این کتاب مقدس به طور مکرر مردم را به تفکر فرا می‌خواند و آنها را به عنوان اولولالباب خطاب می‌کند که به معنی عقل است. «لب» در زبان عربی به معنی گوهر یک چیز است و عقل گوهر انسان دانسته می‌شود، در نتیجه لب که جمع آن الباب است برای عقل به کار برده می‌شود.

همچنین آنهایی که از سنت گذشتگان پیروی می‌نمایند و هیچ گونه تغییری در زندگی خود نمی‌دهند کور و آنهایی که تفکر و تعقل می‌کنند بینا خوانده می‌شوند. قرآن در این باره می‌فرماید: «بگو ای پیامبر من شما را نمی‌گویم که گنج‌های خدا نزد من است و نه آنکه از غیب آگاهم و نمی‌گویم که من فرشته‌ام، من پیروی نمی‌کنم جز آنچه را که به من وحی می‌رسد بگو آیا کور و بینا برابرند؟ آیا فکر و اندیشه نمی‌کنند؟». (سوره انعام، آیه 50)

در این آیه یک بار دیگر از حضرت محمد(ص) خواسته شده است که تمام قدرت‌های مافوق طبیعی را انکار نماید. همچنین کسی که می‌بیند و تعقل و تفکر می‌کند بر دیگران رجحان دارد. بدین ترتیب قرآن انسان را به عقل و نه سنت ارجاع می‌دهد. قرآن در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «آیا می‌خواهید که یکی از شما را باغی باشد از درخت خرما و انگور زیر آن درختان جوی‌های روان و در آن هرگونه موه موجود باشد ناگاه ضعف و پیری بدو فرا رسد و او را فرزندان خرد و ناتوان باشد و در باغ او بادی آتش بار افتند همه را بسوزاند، خداوند آیات خود را برای شما روشن بیان می‌کند باشد که تعقل نمایید». (سوره بقره آیه 266)

در اینجا یک نمونه کاملاً زمینی ارائه شده که اغلب تجربه می‌شود و هیچ نکته مافوق طبیعی و خرافاتی راجع به آن وجود ندارد و قرآن از ما می‌خواهد که درباره آن تفکر و تعقل کنیم. در هیچ جای قرآن از ما خواسته نشده که چیزی را کورکورانه بپذیریم، بلکه بعد از بیان روشن آیات از ما می‌خواهد راجع به آن فکر کنیم. اسلام نهضتی انقلابی بود که می‌خواست مردم را از غل و زنجیرهای سنت و باورهای غیرعقلانی که در طی سالیانی دراز گریبانگیر آنها شده بود آزاد سازد. از این مخاطبان خود را باز به تعقل و تفکر و نه پیروی کورکورانه فرا می‌خواند. این مساله تاثیر رهایی‌بخشی بر هزاران پیرو پیامبر اسلام نهاد.

حضرت محمد(ص) به طور اساسی در آزادسازی بخش‌های ضعیف‌تر جامعه –جنسی و اقتصادی- درگیر بود. زنان همانگونه که پیشتر خاطرنشان گردید، در شبه جزیره عربستان به طور اخص و در کل جهان به طور اعم از کمبودهای زیادی رنج می‌بردند. پیامبر اسلام از طریق قرآن منشوری از حقوق را برای زنان اعلام نمود. قرآن برای نخستین بار به آنها حقوقی اعطا نمود که قبلاً هیچگاه در هیچ مجموعه قوانینی به آنها داده نشده بود. برای نخستین بار موجودیت فردی زنان به عنوان یک هویت حقوقی بدون قید و شرط پذیرفته شد. از نظر قرآن زن می‌توانست ازدواج نماید (بدون قیم ازدواج)، بدون هیچ شرطی از شوهر خود جدا شود، از پدر، مادر و سایر خویشان خود ارث ببرد، بنا بر حق مطلق و بدون قید وشرط خود مالک باشد (پدر، برادر یا شوهر نمی‌توانند با او بدخلقی کرده یا او را از اموال خود محروم نمایند)، سرپرستی فرزندان خود را بر عهده بگیرد (تا سن خاصی که کودکان بتوانند خود انتخاب نمایند) و آزادانه برای خود تصمیم بگیرد.

در قرآن همچنین آمده است که خویشان ذکر زن به هیچ وجه نمی‌توانند او را حتی در مسائل مربوط به ازدواج مجبور نمایند. هیچ مجموعه قوانینی قبل از اسلام این حقوق را به زنان اعطا نکرده بود. در اروپا زنان حتی تا اواخر قرن نوزدهم حتی از حق مالکیت برخوردار نبودند. در واقع قرآن با بیانی روشن اعلام می‌دارد که زن در حقوق و تکالیف با مرد برابر است. (سوره بقره، آیه 228) و این برای زن چیزی کمتر از انقلاب نبود. برای نخستین بار در تاریخ به زن موقعیت حقوقی برابر با مرد اعطا شد و او از یوغ سلطه مرد رها گردید.

تنها نکته منفی‌ای که می‌توان گفت زن از آن رنج می‌برد اجازه تعدد ازدواج برای مرد (تا چهار زن) بود. این مساله بدون تردید از موقعیت برابر او با مرد می‌کاهد. با این حال باید نسبت به آن نگاهی تاریخی داشته باشیم. اعراب به هر تعداد که می‌خواستند ازدواج می‌کردند. اسلام آن را به چهار زن محدود کرد. ازدواج‌های متعدد پیشین فقط به خاطر امیال و کامجویی و فاقد منطق و دلیل بود. اسلام شرایط بسیار سختی بر آنها نهاد. ازدواج‌ها نه صرفاً به خاطر کامجویی بلکه دقیقاً به خاطر سرپستی و تحت حمایت قرار دادن یتیمان و زنان بیوه جایز شمرده شد (آیات قرآنی راجع به تعدد زوجات همراه با اشاره به یتیمان و زنان بیوه و اموال آنهاست). بعلاوه قرآن شرط سخت رفتار برابر در همه مسائل از جمله عشق و محبت را مطرح می‌سازد و می‌فرماید: «و اگر بترسید که مبادا درباره یتیمان مراعات عدل و داد نکنید پس آنکس از زنان را به نکاح خود آرید که شما را نیکو و مناسب با عدالت است: دو یا سه یا چهار و اگر بترسید که چون راه عدالت نپیموده و به آنها ستم کنید تنها یک زن اختیار کرده و یا کنیزی که دارید به آن اکتفا کنید که این نزدیکتر به عدالت و ترک ستمکاریست». (سوره نساء، آیه 3)

بنابراین مشاهده می‌شود که ازدواج با بیش از یک زن صرفاً به قصد لذت و کامجویی جایز دانسته نشده است. بعلاوه این امر در گذشته ضرورتی تاریخی بود اما اکنون دیگر یک ضرورت محسوب نمی‌شود. از آنجا که این امر مغایر اصل بنیادی عدالت است، ممنوع‌کردن یا شدیداً محدود نمودن و تنها در موارد استثنایی جایز دانستن آن به هیچ وجه اقدامی غیراسلامی نخواهد بود. بسیاری از کشورهای اسلامی این کار را کرده‌اند. بعلاوه هیچ مفهومی از حجاب در قرآن وجود ندارد. قرآن تنها به کشیدن تکه پارچه‌ای بر سر به منظور تشخیص زنان آزاد از زنان برده توصیه کرده، آن هم به خاطر اینکه کافران به زنان مسلمانان تعدی می‌کردند و هنگامی که مورد بازخواست قرار می‌گرفتند با بیان اینکه «ما فکر کردیم او برده است» رها می‌شدند. قرآن در اینجا زنان را به پوشیدن صورت یا پنهان نمودن خود دستور نمی‌دهد.

این محدودیت‌های خفیف برای زنان را باید در بستر و زمینه جامعه‌شناختی آن مورد بررسی قرار داد. در صورتی که جامعه یا بستر جامعه‌شناختی دگرگون شود این محدودیت‌ها دیگر نباید تحمیل گردند. ذکر این نکته حائز اهمیت است که قرآن ابتدا مفاهیم آزادی و شان فردی زنان را می‌پذیرد و سپس با در نظر گرفتن شرایط تاریخی و جامعه‌شناختی این محدودیت‌های خفیف را که در فوق به آنها اشاره شد بر آنان تحمیل می‌نماید. اصل بنیادی آزادی و شان و کرامت فردی در مقایسه با محدودیت‌های جامعه‌شناختی از اهمیت بیشتری برخوردار است. مفهوم نخستین بر دومی ارجحیت دارد به دلیل اینکه مشروط نیست بلکه مفهومی بنیادی است.



عدالت اقتصادی

قرآن تاکید زیادی بر عدالت توزیعی دارد و کاملاً با ثروت‌اندوزی مخالف است. قرآن به شدت هر چه ممکن ثروت‌اندوزی را محکوم می‌نماید. همچنین مردم را ترغیب و تشویق می‌کند که اموال و دارایی خود را صرف مراقبت از یتیمان، زنان بیوه، فقرا و نیازمندان کنند.

قرآن نمی‌خواهد ثروت تنها در میان اغنا در جریان باشد. (سوره حشر آیه 7) بعلاوه قرآن به مردم هشدار می‌دهد که ثروت نباید مکرراً شمارش گردد، همچنین نباید تصور شود که ثروت می‌تواند به انسان زندگی جاوید دهد. کسی که ثروتی جمع کرده و به شماره سرگرم است، قطعاً به آتش دوزخ سوزان درافتد. آتشی که چگونه تصور سختی آن توان کرد؟ آن آتش را خدا افروخته و شرارۀ آن بر دلها شعله‌ور است. (سوره همزه) باز در آیه 34 سوره توبه به آنهایی که ثروت اندوخته و آن را در راه خدا صرف نمی‌کنند سخت هشدار می‌دهد. قرآن همچنین مومنان را به صرف مازاد اموال خود (بعد از رفع نیازهای اساسی) تشویق می‌نماید. (سوره بقره، آیه 219)

عمل رباخواری در مکه کمرشکن بود و مردم بسیار زیادی زیر بار قرض رفته بودند. قرآن شدیداً رباخواری را محکوم نمود و به رباخواران هشدار داد که اگر ترک ربا نکنند آگاه باشند که به جنگ با خدا و پیامبر او برخاسته‌اند. (سوره بقره آیات 275 تا 279، و سوره روم آیه 39) بسیاری از محققان قویاً معتقدند ربا نه تنها به معنی رباخواری بلکه به طور کلی استثمار است و شامل انتفاع استثمارگرانه نیز می‌شود.

پیامبر همچنین تقسیم محصول را که باز یک عمل استثماری است مردود شمرد. او همچنین سفته بازی در هر شکل آن را برای جلوگیری از استثمار فقرا توسط اغنیا و توانگران منع کرد. برای مثال او خرید محصول نرسیده را ممنوع کرد زیرا این امر در اغلب موارد به استثمار رعایای نیازمند منجر می‌شد. او تنها با حد مشروعی از سود (به عنوان پاداش کار و کارآفرینی) موافقت نمود و به شدت با احتکار و تشکیل بازار سیاه و غیره مخالفت کرد. او نه تنها به فرد گرسنه اجازه می‌دهد که غذا از افراد توانگر برباید بلکه همچنین اعلام می‌دارد که اگر او در این فرایند کشته شود شهید محسوب می‌شود.

قرآن همچنین به شدت ظلم (بی‌عدالتی، ستم) را محکوم می‌نماید و به مظلوم اجازه می‌دهد علیه ظلم مبارزه کند. قرآن در این باره می‌فرماید: «چرا در راه خدا جهاد نمی‌کنید در صورتیکه جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما که اسیر ظلم کفارند دایم می‌گویند بار خدایا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر و از جانب خود برای ما بیچارگان نگهدار و یاوری فرست». (سوره نساء، آیه 75) بنابراین کسی که برای ضعفا می‌جنگد یار و دوست خداوند است. قرآن نه تنها از مومنان می‌خواهد برای ضعفا و مظلومان مبارزه کنند بلکه این نوید را می‌دهد که مظلومان پیشوا و وارث زمین خواهند شد. (سوره قصص، آیه 5)

بدین ترتیب مشاهده می‌شود که قرآن یک منشور آزادیبخش برای مظلومان است. اسلام توان خود را برای حمایت از فقرا و مظلومان به کار می‌گیرد و هیچگاه راجع به مترفین با زبان نرم و محبت‌آمیز سخن نمی‌گوید. قرآن می‌فرماید: «و ما چون اهل دیاری را بخواهیم هلاک سازیم، پیشوایان و متنعمان آن شهر امر کنیم لیکن آنها راه فسق و ظلم در آن دیار پیش گیرند آنگاه همه را به جرم بدکاری هلاک سازیم» (سوره اسراء آیه 16) بنابراین روشن است که زمانی که ثروتمندان نسبت به رنج و درد فقرا و نیازمندان بی‌تفاوت گردند کل ساختار اجتماعی مغشوش گشته و در نهایت با انقلابی نابود می‌شود.



رویکرد نسبت به مذاهب دیگر

یکی دیگر از عناصر آزادساز با اهمیت اسلام سعه صدر، تساهل و احترام نسبت به مذاهب دیگر است. قرآن به روشنی بیان می‌دارد که در کار دین جای اجبار نیست (سوره بقره آیه 256) و دین تو برای تو و دین من برای من باشد. (سوره کافرون آیه 6) قرآن همچنین از مسلمانان می‌خواهد که به آنان که غیر خدا را می‌خوانند دشنام مدهند تا مبادا آنها نیز از سر دشمنی و جهالت به خداوند دشنام دهند. (سوره انعام آیه 108) از تعالیم قرآن همچنین برمی‌آید که فرد مومن باید به تمام پیامبران به طور یکسان احترام بگذارد. مومنان همه به خداوند، ملائکه و کتب و رسولان او باور دارند و بین آنها هیچ فرقی نیست. (سوره نساء آیات 150 و 151)

به همین دلیل است که یک فرد مسلمان به همه پیامبران احترام می‌گذارد چه آنهایی که در قرآن از آنها یاد شده و چه آنهایی که هیچ نامی از آنها برده نشده است. قرآن همچنین صراحتاً اعلام می‌دارد که بهشت منحصر به گروه مذهبی خاصی نیست. «آری کسی که از هر جهت حکم خدا گردید و نیکوکار گشت مسلماً اجرش نزد خدا خواهد بود و او را هیچ حزن و اندوهی نخواهد بود». (سوره بقره، آیه 112)

بنابراین قرآن هیچ مذهبی را به عنوان یک مذهب کاذب و دروغین محکوم نمی‌نماید بلکه تاکید می‌ورزد که متولیان مذهبی تعالیم مذاهب را بر اساس منافع خود تحریف نموده‌اند. تمام پیامبران حامل پیام خداوند بوده‌اند. قرآن هیچگاه بی‌احترامی به مذاهب دیگر را روا نمی‌دارد، چه رسد به اینکه انزجار و اعمال خشونت علیه آنها را توصیه نماید.

اما در طی سه دهه بعد از رحلت پیامبر، اسلام خصیصه آزادساز و دموکراتیک خود را از دست داد و به بخشی از نظام پادشاهی تحت حاکمیت امویان بدل گردید. پیامبر فقرا، مظلومان و بردگان را حول خود گرد آورده بود و هیچگاه تردید نکرد که همانند آنان رنج و درد را تحمل نماید. اما امپراتوران اموی مستبدان و ظالمان قدرتمند را دور خود جمع کرده و سبعانه آنهایی را که حاکمیت ظالمانه‌شان را به چالش می‌کشیدند سرکوب می‌کردند. شمار بردگان فزونی یافت، زنان مقهور و محدود به حرمسراها گردیدند، بردگان زن مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفتند، علیه غیر عرب‌ها تبعیض شد، و دیدگاه تقدیرگرایی جایگزین تعالیم آزادساز اسلام گردید. باور به جبر شدیداً ترویج و باور به اختیار و آزادی عمل سرکوب شد. بعد از توسعه نظام سلطنت، ارزش‌های فئودالی تعالی یافت. سلسله مراتب قدرت بسط یافت و برابری اجتماعی-سیاسی ناپدید گشت و برابری تنها به صفوف نمازگزاران در مساجد محدود گردید، زنان کاملاً مقهور و تحت سیطره قرار گرفتند و موقعیت اجتماعی آنها از بین رفت و سلطه عرب قویاً استقرار یافت.

این امر زوالی شدید بود و اسلام همه نیروی آزادساز خود (به استثناء نهضت‌ها و شورش‌های مخالف) را از دست داد و دیگر هیچگاه نتوانست روح نخستین خود را در زمان حضور پیامبر دوباره به دست آورد.